دلم گرفته ای دوست
∞Wonderland∞

دلم گرفته ای دوست، هوای گریه با من
گر از قفس گریزم کجا روم، کجا من؟

کجا روم که راهی به گلشنی ندانم
که دیده برگشودم به کنج تنگنا من

نه بسته‌ام به کس دل، نه بسته کس به من دل
چو تخته‌پاره بر موج، رها، رها، رها من

ز من هر آنکه او دور ، چو دل به سینه نزدیک
به من هر آن که نزدیک، ازو جدا، جدا من!

نه چشم دل به سویی، نه باده در سبویی
که تر کنم گلویی به یاد آشنا من

ز بودنم چه افزود؟ نبودنم چه کاهد؟
که گویدم به پاسخ که زنده‌ام چرا من؟

ستاره‌ها نهفتم در آسمان ابری
دلم گرفته ای دوست ، هوای گریه با من

 

*از بانوی غزل سیمین بهبهانی



نظرات شما عزیزان:

.
ساعت23:51---30 دی 1392


روشنک
ساعت22:51---30 دی 1392
اینجا چرا شکلک عصبانی نداره !!! :@
من کی مسخره کردم =( نامهربون =( اصن جواب نده ='(


روشنک
ساعت17:00---30 دی 1392

فقط یدونه.

نه نخندیدم که کاملن مظلومانه لبخند زدم =)



روشنک
ساعت10:38---30 دی 1392
فقط میخآم بدونم کآمنتآی دیشبم ثبت شد یآ نه؟ آخه هی ارور میدآد دیشب =)
من امیرو خیلی اذیت میکنم؟ =]


روشنک
ساعت10:35---30 دی 1392
فقط میخآم بدونم کآمنتآی دیشبم ثبت شد یآ نه؟ آخه هی ارور میدآد دیشب =)

من امیرو خیلی اذیت میکنم؟ =]
پاسخ: یدونه خب مثلن چی ؟ ثبت شده میخندی؟ :(


روشنک
ساعت20:39---29 دی 1392

خب مثلن چی؟ =(



یه نفر از عصر پارینه سنگی! :)
ساعت18:25---29 دی 1392
وآلآ

من چه کآری از دستم سآخته ست؟ آیآ کآری از دست من سآخته ست؟
پاسخ: نمیدونم 100 هزار تا برنامه هست :|


روشنک
ساعت1:11---29 دی 1392



روشنک
ساعت0:25---28 دی 1392
شعرآی قشنگ قشنگی میذآریآ این شعرآی قشنگ قشنگو خوندی ک شعرآی قشنگ قشنگ میگی دیگ

روشنک
ساعت0:21---28 دی 1392
شعرآی قشنگ قشنگی میذآریآ این شعرآی قشنگ قشنگو خوندی ک شعرآی قشنگ قشنگ میگی دیگ

روشنک
ساعت0:15---28 دی 1392
اون موقع ام درس نمی خوندم ولی به تو میگفتم بخون، الآنم همونطورم! نمیخونم ولی ب دوستآم میگم بخون
سرعت نت گوشیم اومده پآیین، بزنمشآ


روشنک
ساعت0:10---28 دی 1392
شمعدونی بآ منی؟ ایده دم کنی دم کنیآی مهرآن مدیریم مث شمدونی منن ، عآشق مهرآن مدیریم
شمعدونی، دم کنی، تو چی؟ ))


امیر
ساعت23:45---26 دی 1392
دکتر : یادته 5 سالگی کادوی تولد چی گرفتی؟ مهران : دم کنی ! دکتر : دم کنی ؟ مهران : بله.بله. من به دم کنی خیلی علاقه داشتم.مادرم به من دم کنی کادو دادن! من دم کنی هارو می چیدم دورم براشون قصه می گفتم! دکتر : پس کودکی کاملا متفاوتی داشتی؟ مهران : خیر مثل بچه های دیگه از سه سالگیم حافظ میخوندم و با دم کنی هام بازی می کردم! دکتر : پس کلا بچه تنهایی بودی؟ مهران : خیر! دم کنی هام بودن! مرد هزار چهره - مهران مدیری ایده ی دم کنی رو تو به مهران مدیری داده بودی شمعدونی؟ ))

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






|پنج شنبه 26 دی 1392برچسب:,| 15:56 |∞Weird∞||



      de$ bY : Mr.skUll